پیدا کردن کار متناسب با ویژگی هایمان

پیدا کردن کار متناسب با ویژگی هایمان

وین دایر می گوید رمز موفقیت این است که تشخیص دهی از چه چیزی لذت میبری و راه را برای درآمدزایی از آن پیدا کنی .بنابراین در اولین گام لازم است که هر فردی به این موضوع توجه داشته باشد . افرادی را دیده ام که با کمک شرکت های کاریابی و اشتغال زایی کاری را شروع کرده و اتفاقا در سال اول در آن کار موفق بوده اند اما پس از مدتی آن را کنار گذاشته اند . وقتی علت را بررسی می کنیم ، می فهمیم که این کار با ارزش های وجودی افراد تناقض داشته و فرد نتوانسته این موضوع را بپذیرید . به عنوان مثال فردی که از نظر او پول درآوردن ارزش نیست ، هیچ وقت نمی تواند در تجارت موفق شود چون این موضوع با ارزش های وجودی اش در تضاد است و در نتیجه برای او لذت بخش نیست . بیشتر ما نمی دانیم که از چه چیزهایی لذت می بریم و چه کارهایی برای مان رنج آور است ، بنابراین بهتر است که در قدم اول این نکته را برای خودمان مشخص کنیم . این موضوع به علم گسترده ای به نام NLP مربوط میشود که تکنیک های زیاد و مبانی محکمی دارد ، بنابراین توصیه می کنم افراد مختلف این علم را مطالعه کنند و شناختی از خودشان داشته باشند . ضریب هوشی بالا ، شانس و نه حتی سرمایه آنچنانی سبب موفقیت نمی شود . افرادی را دیده ام که این امکانات را نداشته ولی موفق شده اند . دومین گام برای موفقیت این است که ببینیم فرق بین افراد موفق و ناموفق در چیست . به عنوان مثال به این نکته توجه کنیم شخصی که در جایی موفق است چطور حرف می زند ، لحن صحبت او به چه شکل بوده و زبان بدن او چگونه است . حتی حرکت های فیزیولوژیک بدن ، نوع صحبت کردن ، نشستن و برخاستن ، نوع چهره و .... در مدل سازی ما تاثیر گذار است . در این مورد شاید تقليدهم کلمه بدی نباشد و موضوعی است که اگر آگاهانه انجام شود ، تاثیر خوبی دارد . ارتباطات ما ۲ سطح دارد ، یکی ارتباط با خود و دیگری ارتباط با دیگران . ارتباط باخوداصلی ترین ویژگی آدمهای برنده است . در واقع هر موفقیتی ابتدا در ذهن ما اتفاق می افتد . خوشبختی و بدبختی ما از یک کارخانه معنی سازی به نام مغز بیرون می آید . برایان تریسی مغز را به کامپیوتر تشبیه می کند . هدف گذاری هم از آن جهت مهم است که به کامپیوترمان می گوییم در زندگی چه می خواهیم . وقتی نمیدانیم دنبال چه چیزی هستیم ، به جایی نمی رسیم . ارتباط با خود یعنی اینکه چطور خودمان را می بینیم . بیشتر آدمها خودشان را دست پایین می گیرند . یک مثال میزنیم ؛ ممکن است واردجمعی شوید و پس از ورود شما گروهی جمع را ترک کنند . از این رفتار معنی برداشت می شود ؛ یکی اینکه این افراد شما را دوست ندارند ، به اندازه کافی جذاب نیستید و در نتیجه مدام به خودتان غر میزنید و خودتان را گناهکار می دانید . اما برداشت دوم این است که به خودتان بگویید در این شرایط فرصت آشنایی با گروه جدیدی برای من فراهم شده تا افراد دیگری بتوانند از وجود من استفاده کنند و لذت ببرند ، بنابراین کارخانه معنی سازی و رابطه شخص باخودش اهمیت زیادی دارد . تمام افرادی که درباره موفقیت صحبت می کنند به ارتباط افراد با خودشان توجه زیادی نشان میدهند . در جامعه ما نسبت به این موضوع دیدگاه خوبی وجود ندارد ، چرا که از دوران کودکی در محیط خانه ومدرسه ، کودکی که با معلم و افراد خانواده ارتباط خوبی داشته ، با برچسب های نامناسبی روبه رو شده ، در صورتی که اساس موفقیت برقراری رابطه موثر با دیگران است تا بتوان از دوستان ، خانواده و اطرافیان حمایت گرفت . علاوه بر این در محیطهای کاری افرادی که ارتباطات شان با مدیران خوب است بیشتر مورد تمسخر قرار می گیرند ، در صورتی که امکان رشد و پیشرفت بهتری برایشان فراهم می شود و زندگی شادتری دارند . تمام زندگی اجتماعی ما به ارتباطات مان مربوط است . اگر غیر از این بود در جایی دور از مردم زندگی می کردیم و به ارتباطات نیازی نداشتیم . بنابراین بهتر است مهارتهای ارتباط با دیگران را یاد بگیریم . امام علی ( ع ) معتقد است زمان ۳ قسمت دارد ؛ یکی گذشته که مرده است . گذشته از این جهت ارزش دارد که می توانیم از آن درس بگیریم . وقتی اشتباهاتمان را درست نمی بینیم و به آنها به عنوان فاجعه نگاه کنیم ، همیشه افسرده و غمگین هستیم . حتی حالات جسمی ماهم به آن سمت می رود . باید به کارخانه معنی سازی بگوییم که به اشتباهات به عنوان درس ها و تجربیات زندگی نگاه کند . قسمت دیگر زمان آینده است . امام علی ( ع ) می فرماید : غیر از خداوند هیچ فردی از آینده خبر ندارد . آینده قسمت روشن و خوب زیادی دارد که با برنامه ریزی و هدف گذاری معلوم می شود . پس بهتر است برنامه ریزی و هدف گذاری را جایگزین نگرانی و استرسها کنیم . در نهایت مهمترین قسمت زندگی حال است . برنامه ریزی برای آینده مهم است اما باید بدانیم که در حال حاضر مشغول انجام چه کارهایی هستیم . بدین ترتیب به موفقیت می رسیم . اگر برنامه هایی در ذهن مان داشته باشیم اما در زمان حال دست روی دست بگذاریم ، به طور حتم به هدف نمی رسیم . صبر و بردباری هم در رسیدن به هدف تاثیر دارد و از ویژگیهای افراد موفق به شمار می رود . در این زمینه مطالعه کتاب همسایه میلیونر را توصیه می کنم . نویسندگان کتاب ، توماس استنلی و ویلیام دی . دنکو ، از افراد موفق حوزه های مختلف آمارهای جالبی به دست آورده اند . آنها میانگین موفقیت را ۲۲ سال عنوان کرده اند و معتقدند که صبر و بردباری در موفقیت تاثیر دارد . عجول بودن همیشه کار دستمان میدهد . من در کلاسی شرکت می کنم و استادم ، کامبیز یگانگی ، تکنیک هایی را در حوزه تعادل به من آموزش می دهد . بعضی کلمات را برای من به خوبی روشن و وجه تمایز آنها را بیان می کند . به عنوان مثال « فوریت » و « عجلة » ۲ نمونه از این کلمات هستند . عجله ، هیجان دارد و ما را به هدف نمی رساند ، امافوریت این طور نیست . اگر کاری فوریت دارد نباید برای انجام آن عجله کنیم . در مجموع افرادی که به کارآفرینی علاقه دارند باید صبر و شکیبایی خوبی داشته باشند . تعیین هدف و استراتژی موضوع مهم دیگری برای دستیابی به موفقیت است . نمی توانیم هدف مان را دیدن طلوع خورشید تعیین و سپس به سمت غروب خورشید حرکت کنیم . استراتژی وهدف باید در کنار هم قرار گیرند . افرادی که اهداف مشخصی داشته و به هدف ایمان دارند ، پشتکارشان زیاد است و از توان فردی بالایی برخوردار هستند . شاید در مسیر رسیدن به این اهداف ، سختی ها و گرفتاری های زیادی وجود داشته باشد اما آنها همواره تلاش و کوشش می کنند . یک نمونه از این افراد موفق سرهنگ ساندرز است که مرغ سوخاری کنتاکی را ابداع کرد . او کارمند مستمری بگیری بود که هر ماه ۹۹ دلار دریافتی داشت . سرهنگ ساندرز طعم خوبی را در طبخ جوجه سوخاری به دست آورد و تصمیم گرفت آن را به رستوران های مختلفی ارائه دهد . بعد از مراجعه به اولین رستوران پیشنهاد کرد در قبال آموزش این دستورپخت پولی نمی خواهد ، فقط درصدی از سود کار را با او شریک شوند . ساندرز را با نگاه بدی بیرون انداختند . سرهنگ ساندرز ۲ سال تمام حتی شبها در اتومبیل شخصی می خوابید اما دست از تلاش و کوشش بر نمی داشت و هزار و ۹ بار شکست خورد تا در هزار و دهمین بار در ۵۶ سالگی جواب گرفت و صاحب میلیاردها ثروت شد چون دقیقا میدانست چه می خواهد و نسبت به آن ایمان داشت . انشتین می گوید : « اگر می خواهید تغییرات جزئی در زندگیتان ایجاد کنید ، رفتار و منش تان را عوض کنید اما در صورتی که می خواهید تغییرات کوانتومی باشند ، نگرش تان را تغییر دهید . » خیلی از ما یادگیری مسائل تازه را با تجربیات گذشته تطبیق می دهیم و براساس این موضوع می گوییم که به نتیجه نمیرسیم ، اما با این شیوه موفق نمی شویم و نمی توانیم تغییرات جدی را در زندگی مان ایجاد کنیم . ابتدا باید ارتباط با جسم ، روح ، ذهن و قلبمان را یاد بگیریم . کامبیز یگانگی ، مربی من ، در حال نوشتن کتابی است که اسمش را نمیدانم اما موضوع کلی کتاب این است : گفت و گوی ذهنیات را تغییر بده تا زندگی ات عوض شود . » به گفته کامبیز یگانگی باید مراقب باشیم که به کائنات چه درخواستهایی را ارائه می دهیم و از خدا چه می خواهیم . آنچه به زبان می آوریم گفت و گوی ذهنی ماست . اگر به خدا بگوییم که من ضعیف و بدبختم یا در ذهن مان چنین باوری داشته باشیم ، همین شرایط در مسیرمان قرار می گیرد . اما اگر بگوییم من مقتدر و خلاقم ، چنین چیزی را در زندگی می بینیم ، بنابراین گفت و گوهای خلوت مان مهم است . باید نسبت به آنچه بر زبان می آوریم و باورهای ذهنی مان هوشیارتر باشیم و متناسب با آنها حرکت کنیم . اینشتین با همین نگرش توانمند شد و ذهنش را در اختیار خودش قرار داد .

ثبت آگهی